جايگاه امام در زمان غيبت چيست؟/ «دَجال» همان صهيونيسم جهاني است
يکي از نعماتي که از ابتداي اسلام باعث خشنودي مسلمانان به ويژه شيعيان ياد ميشود، وجود نازنين ائمه اطهار و درک امام هم عصر خود است که مسلمانان توانستند در هر زمان، يا از حلقه ياران امام خود باشند يا سوالهايشان را از آنها جويا شوند و مشکلات خود را برطرف کنند. البته که اين روند چنان با فراغ بال نبوده و حکومتها گرفتاريهاي متعددي براي آنها ايجاد ميکردند. به همين ترتيب هرکدام از امامان و اصحاب آنها براي برقراي ارتباط با امامشان با گرفتاريهاي بسياري مواجه بودند، که همين امر باعث شد خداوند آخرين منجي بشيريت را پس از ولادت از نگاهها پنهان بدارد و مدت کوتاهي ايشان را در غيبت صغري و پس از آن در غيبت کبري نگه دارند، که اين غيبت کبري بلندترين غيبت حضرت مهدي (عج) است و تا امروز نيز همچنان ادامه دارد.
براي رسيدن به درک امامت چه بايد کرد؟
ما بايد بدانيم که اول امامت و جايگاه امام چيست و بعد در راه امام زمان خود قدم برداريم و دلايل غيبت و ويژگيهاي ايشان را بررسي کنيم. وقتي اطلاعات ما کامل شود ديگر هر شبههاي را به خورد ما نميدهند، در واقع تمام فرقههاي مختلفي که در اين دوران ايجاد ميشود، محصول عدم آگاهي ما از امام زمانمان است.
در اين مسئله نيز بايد به متخصص اين مبحث رجوع کنيم و از کساني اطلاعات بگيريم که اطلاعاتشان در اين امر کافي و وافي است. ما به عنوان يک بچه شيعه وقتي اطلاعاتمان کامل شد، آن موقع بايد پاي در ميدان بگذاريم. صرف جمعآوري اطلاعات کافي نيست، بلکه اين اطلاعات و آگاهي چيزي است که انسان را به سمت کنشگري پيش ميبرد، اما انتظار عمل است، بي عملي نيست. براي همين ما در روايات داريم که انتظار افضل اعمال است. اينکه گوشهاي بنشينيم و دعا کنيم انتظار نيست. دعا کردن خوب است، اما همه جريان انتظار نيست.
کسي که منتظر حضرت مهدي (عج)، امام خوبيها و روشنايي هاست در تاريکي و ظلمت نميتواند بنشيند. ذات اين آدم روشنايي است. انسانها براي زماني که تاريکي شب فرا ميرسد، نور و چراغ را اختراع کردند، و وقتي چراغ نيست با شمع به دنبال روشنايي ميروند. اين نشان ميدهد که ما نور را دوست داريم و از ظلمت بدمان ميآيد، پس دنبال نور هستيم. کسي که منتظر امام (عج) است و در پي روشنايي و صلح در جهان ميرود، در اين زمانه بيکار نميشيند و با ظلم مبارزه ميکند و براي رسيدن به آزادي و برقراري عدالت، که شايد همين حقوق بشر در جهان امروز است، تلاش ميکند.
پديده «دَجال» متاثر از اسرائيليات است/ «دَجال» جريان صهيونيسم جهاني است
ما چقدر توانستيم از ابزارهاي نوين و دنياي روي به پيشرفت امروز براي اشاعه فرهنگ مهدوي استفاده کنيم؟
براي شما مثال ميزنم؛ ما چقدر بازيهاي رايانهاي، انيميشن، فيلم سينمايي ساختيم که با مهدويت آشنا شوند؟ چقدر براي کودکي که ميخواهد با قصه شبانگاهي بخوابد، قصه مهدوي گفتيم؟ تا چه اندازه در مستندهايي که ساخته شده درباره امام زمان (عج) توضيح داديم.
مهدويت آن چيزي نيست که فقط مختص ما باشد بلکه تمام جهان همراه است. شما ببينيد پرفروشترين فيلمهاي هاليوودي بعد از سال 2000 اکثرا فيلمهاي آخر اماني بودند. بايد به اين برسيم که چرا غربيها تا اين اندازه به روي مهدويت و آخر امان تمرکز کرده اند و چرا ما خوابيم، درحالي که آنها در اين سالهاي بيکار نشستهاند و در منجي شناسي هايشان اشاره خاص به امام زمان (عج) دارند و آثارشان را با موضوع «Tweleve imam»، در تمام جهان نشر دادهاند و صد افسوس که از حضرت، ولي عصر (عج) چهرهاي منفور و سياه نشان ميدهند. ما هم بايد امام زمان (عج) را عنوان «Tweleve imam» در جهان معرفي کنيم. ما فارسي حرف ميزنيم و فکر ميکنيم که کل دنيا هم فارسي بلد هستند. ما بايد امام زمان را با زبانها و سلايق مختلف به کل دنيا ارائه کنيم و يادمان نرود که اين کمترين کار است که براي اشاعه فرهنگ مهدويت ميتوانيم داشته باشيم.
مشهورترين و بيشترين شباهتي که مومات جامعه است، کدام است؟
بيشترين شبهات ما نشات گرفته از عدم آگاهي ما نسبت به امام زمان (عج) است. کسي که اطلاع ندارد و مطالب علمي را با شبهه علمي يکي ميکند، باعث برخي از انحرافات ديني شده است. مانند شبههي طول عمر امام زمان (عج) يا ولادت حضرت (عج) که تا ادوار گذشته همه آن را انکار ميکردند. در واقع ما شبهه جديدي در مهدويت نداريم، صدها ساله اين شبهات گفته ميشود و صدها ساله به آنها پاسخ داده شده است. اما به دليل اينکه با زبان سنگين و نثر ثقيل بيان شده، به گوش مردم نميرسد و براي عام قابل فهم نيست و جوان ما نميتواند با آن ارتباط برقرار کند.
در روايات داريم و به ما گفتند که هنگام ظهور سلاحها از کار ميافتند، اما تا امروز ما چقدر روي آن بررسي علمي کرديم؟! جالب است بدانيد 10ها مستند، غربيها درباره از بين رفتن خاصيت مغناطيسي در زمين ساختهاند که نشان ميدهد، به وقت ظهور خاصيت مغناطيسي زمين از بين ميرود، تششعات خورشيد به زمين ميرسد و کل وسايل برقي در کره زمين از کار خواهد افتاد و اين درصورتي است که امروز تمام موشکها با برق کار ميکنند و با برق شليک ميشوند.
درباره ظهور در مجموع روايات آمده است که به هنگام ظهور مردم گوشه خانههايشان نشستهاند و به شکل مجازي باهم حرف ميزنند و همديگر را ميبينند، اين از ارتباطات قبل از ظهور است، جالب است؛ اگر شما اين حرف را 50 سال پيش به کسي ميگفتيد، به شما ميخنديد و ميگفت اين ديوانه است و توهم زده، اما اين مسئله امروز براي ما عينيت يافته است. در روايات داريم وقتي امام زمان (عج) ظهور ميکند مردم آمدن حضرت (عج) را در کف دستهايشان (استعاره از وسيله ارتباطي) ميبينند و ميگويند شايد فيلمي است که جديد پخش شده باشد. ما چقدر تا امروز به زبان علمي و امروزي درباره امام زمان (عج) صحبت کرديم، و اين خلائي است که بايد آن را بررسي کنيم.
درباره دجال ما در روايات شيعي خيلي سند نداريم و آنچه تا امروز در پژوهشها به عنوان پديده دجال آمده متاثر از اسرائيليات است، يعني مسيحيت و يهوديت الخصوص مسيحيت به آن تاکيد دارند و از آنجا وارد روايات اسلامي اهل سنت شده است. درواقع آنچه از «دجال» برداشت ميشود به معني دشمن خداست. حتي در واژه شناسي حواريون و آراميها نيز آنها براي دشمن خدا از واژه «دجال» استفاده کردند. احتمالا اين يک واژه اِبرامين-ايراني است. (دُج-ايل) «دج» يا ُ«دِژ» در زبان فارسي به معني ضد، دشنام و «ايل» هم خدا معني ميشود. اين واژه بيش از 20 بار در انجيل استفاده شده، اما متاسفانه دوستان مسيحي ما انجيل را به زبان اصلي انگليسي نميخوانند، مثل اين است که ما قرآن را به زبان فارسي بخوانيم، البته در حال حاضر کسي در بين کشيشها زبان آرامي بلد نيست.
دشمن خدا هميشه وجود دارد، اما «دجال» در آخر امان به اين دليل مطرح است که دشمني با خدا در آن دوران پُر وضوح ميشود و دشمني با خدا افتخار و بِرند ميشود و مردم گناهاني که انجام ميدهند را علني رسانهاي ميکنند. به عقيده من «دجال» همين جريان صهيونيسم جهاني است، که امروز کفر، بي خدايي و خود محوري را در دنيا حاکم ميکند و امروز نقش خانواده را از بين ميبرد، در دنياي امروزي چينيها و هنديها نگران صهيونيسم هستند، حتي امروز فرانسويها که غربي هستند نيز نگران فرهنگ ابتذال صهيونيست شدند. شما اگر از جليقه زردها درباره اعتراضانشان بپرسيد، ميگويند مثلت «T»، تلاويو، «W» واشنگتن، «L» لندن، که همان سه پايتخت اصلي صهيونيسم است. درواقع اين جريان درحال نابودسازي فرهنگ فرانسه است، آيا جا ندارد که ما ايرانيها که صاحب تمدني چندين هزار ساله هستيم نگران فرهنگ خودمان باشيم؟
جوانان بايد بدانند، تمام اعمال ما با نسبت امام زمان (عج) سنجيده خواهد شد. «يَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ؛ و آن روزي که برانگيخته ميشويم با امامان شناخته ميشويم»، تمام گروههاي انساني با امامشان شناخته ميشوند. (با لبخند) ما کلکسيوني از سلبريتيهاي خارجي و داخلي را ميشناسيم، اما چقدر روي امام (عج) خود شناخت داريم. از همين روز ارتباط قلبيمان را با امام زمان (عج) شروع کنيم، ميتوانيم هر روز چند صلوات برايشان بفرستيم و اگر به فقيري کمک ميکنيم آن را مهمان امام زمان (عج) کنيم و در طي شبانه روز، هنگامي را براي گفتگو با امام زمان (عج) خود بگذاريم و اگر قدم خيري برمي داريم به خاطر امام زمانمان باشد.
دنيا بعد از ظهور امام زمان (عج) چگونه خواهد شد؟
يکي از مسائل مهم در زندگي اجتماعي انسان سطح فکر و فرهنگ عمومي است که ظهور امام زمان (عچ) بر اين موضوع بي تاثير نخواهد بود.
يکي از مسائلي که در زندگي اجتماعي انسان به عنوان مشکلات جامعه بشري هست، پايين بودن سطح فکر و فرهنگ عمومي است. معمولاً جوامع بشري در ارتباطات اجتماعي و زندگي شهري و اجتماعي خود بايد بر اساس موازين و فرهنگهاي عمومي عمل کند تا موجب پيدايش مشکلات و پديد آمدن سختيها براي خود و جامعه نشود. هر جامعه اي که از نظر رشد فکري و فرهنگ عمومي پيشرفته باشد، ميتواند از رفاه اجتماعي بيشتري برخوردار باشد.
از روايات استفاده ميشود که وقتي امام زمان عليه السلام ظهور کند جامعه بشري از نظر فرهنگ عمومي به حد اعلاي رشد خود ميرسد و فساد و مشکلات عمومي که از رهگذر عدم حاکميت فرهنگ صحيح و عدم رعايت آداب اجتماعي پديد ميآيد، ريشه کن ميشود و همه آن مشکلات از جامعه رخت بر ميبندد، به اين دليل که مردم از نظر ادب و فرهنگ و روابط صحيح اجتماعي، به رشد کامل خود ميرسند زيرا از نظر فرهنگ و آداب اجتماعي به کمال رسيده، در نتيجه مشکلاتي که به خاطر ضعف فرهنگ و آداب اجتماعي دامنگير جامعه ميشود آن مشکلات از بين خواهد رفت و مردم نسبت به همديگر انس و الفت پيدا ميکنند، در دلهاي مردم نسبت به همديگر کينه و کدورت وجود ندارد.
ماجراي حيرتانگيز تکيهزدن امام زمان(عج) به کعبه پس از ظهور!
در كتب روايي معتبر شيعه و اهل سنت درباره كيفيت ظهور و نحوه دعوت امام زمان ـ عليه السلام ـ و سخنان حضرت در هنگام ظهور، روايات متعددي نقل شده است كه از مجموع آنها به دست مي آيد اولين جمله اي كه حضرت بيان مي كند آيه شريفه«بقيه الله خير لكم ان كنتم مؤمنين»[1] است كه به تعدادي از اين روايات ذيلا اشاره مي شود:
ازامام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده که فرمود: وقتي حضرت مهدي ـ عليه السلام ـ ظهور مي كند وارد مسجدالحرام مي شود و به كعبه تكيه مي زند سپس نزد او (313) نفر از خواص اصحابش جمع مي شوند، و اولين سخن آن حضرت اين آيه نوراني قرآن است: «بقية الله خير لكم ان كنتم مؤمنين».[2]
شيخ صدوق در كتاب خودش (كمال الدين و تمام النعمة) از امام باقر ـ عليه السلام ـ نقل مي كند كه اولين كلام حضرت مهدي: آيه «بقية الله خير لكم ان كنتم مؤمنين» است و سپس حضرت خودش را معرفي مي كند كه من حجت خدا و نماينده خدا بر شما هستم.
مفضل مي گويد: امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: هرگاه حضرت مهدي ـ عليه السلام ـ قيام مي كند وارد مسجدالحرام مي شود و به كعبه تكيه مي زند و آيه «بقية الله خير لكم ان كنتم مؤمنين» را قرائت كرده. سپس مي فرمايد: اي مردم من نزديك ترين مردم به آدم ـ عليه السلام ـ هستم. اي مردم من نزديك ترين مردم به ابراهيم ـ عليه السلام ـ هستم. اي مردم من نزديكترين مردم به اسماعيل هستم. اي مردم من نزديكترين مردم به مُحمد ـ صلي الله عليه و آله ـ هستم. هر كه مي خواهد به محمد و اميرالمؤمنين ـ عليهما السلام ـ بنگرد من محمد و اميرالمؤمنين ـ عليهما السلام ـ هستم. هر كه مي خواهد جلوه حسن و حسين ـ عليهما السلام ـ را درك كند من حسن و حسين ـ عليهما السلام ـ هستم. دعوت و درخواست مرا پاسخ مثبت گوئيد. هركس اهل خواندن كتاب ها و صحف آسماني و فهم آنهاست پس به من گوش بسپارد.
سپس شروع به خواندن صحفي آدم و شيث و صحف نوح و ابراهيم ـ عليهم السلام ـ و تورات و انجيل و زبور مي نمايد: آنگاه اهل انجيل و تورات و زبور و ديگر مذاهب مي گويند به خدا قسم اين همان تورات و انجيل و زبور و كتب آسماني دست نخورده است.[3]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. منتخب الاثر، ايت الله صافي .
2. بحارالانوار، ج 53.
3. دارالسلام عراقي.
نشانه هاي منتظر واقعي امام زمان (عج)/جامعه اسلامي امروز براي همکاري با امام زمان (عج) مهياتر است/ چه زماني افراد تهديدي براي دولت موعود مي شوند؟
ديرزماني است که شيعيان اسلام در انتظار ظهور امام دوازدهم حضرت ولي عصر(عج) هستند تا بيايد و جهان پر از ظلم و خشونت را پر عدل کند.
در احاديث بسياري آمده است که بهترين عبادت ها، انتظار فرج است؛ اما اين انتظار چه ويژگيهايي بايد داشته باشد؟ مطمئناً جنس اين انتظار متفاوت از انتظارات معمول بشري است. انتظار براي امام عصر (عج) که منجي عالم بشريت است، با آگاهي، بصيرت، شناخت و . همراه است. ديرزماني است که شيعيان اسلام در انتظار ظهور امام دوازدهم حضرت ولي عصر(عج) هستند تا بيايد و جهان پر از ظلم و خشونت را پر عدل کند.طبعاً هر يک از ما به سهم خود در تسهيل و آماده سازي شرايط ظهور امام عصر نقش داريم.
منتظر واقعي بايد همطراز با امام زمان(عج) و آرمانهاي او باشد
جستجو و کاوش براي شناختن علائم ظهور، نه وظيفه است و نه گره گشا؛ وظيفه اساسي يک منتظِر اين است که، چقدر با آرمانها و خواسته هاي منتظَر هماهنگ است. فرض بر اينکه همه اين نشانه ها و اتفاقات زمينه ساز ظهور حضرت شود و امام عصر ظهور کنند و دولت موعود تشکيل شود؛ جايگاه اين فرد جستجوگر و منتظِر چيست و در کجاي دولت امام عصر (عج) قرار خواهد گرفت. جستجو براي شناختن و درک علائم ظهور مثل نگراني براي اسلامي بودن و اسلامي ماندن ديگران است، فارغ از پرداختن به تکاليف خود انسان. آنچه اهميت دارد اين است که منتظِر جايگاه خود را در دوران ظهور منتظَر بفهمد. اينکه امام زمان(عج) از ما چه مي خواهد و اينکه به عنوان کسي که دغدغه فرج دارد، بعد از تأسيس دولت موعود آخراماني کجا قرار مي گيريم. اشکال اساسي ما اين است که غصه اسلام را مي خوريم؛ فارغ از اينکه خودمان چقدر مسلمانيم و مسلماني ما چقدر با اصل اسلام سازگار است. اگر منتظِر همرنگ با منتظَر و تحت تربيت او حرکت کند، قطعاً در عصر فرج حضور خواهد داشت. منتظِر واقعي بايد هم طراز با امام زمان(عج) و آرمان هاي او باشد. اگر اينطور نباشد، در زمان دولت موعود و در عصر ظهور، شرايطي به مراتب سخت تر از دوران غيبت خواهد داشت.
عصر ظهور تکميل کننده جريان امامت صالحان است
عصر ظهور تکميل کننده جريان امامت صالحان و گمشده فطرت و وجدان انساني است. اگر کسي اعتقاد به امر فرج داشته باشد، با اندکي درنگ و تدبر در مسائل اسلامي مي تواند هماهنگي خود را با فرج مولا و رسيدن به عصر ظهور حفظ کند. اين تکليف عام و خاص مردم در يک جامعه اسلامي است. من معتقدم جامعه اسلامي امروز براي همکاري با امام زمان مهياتر است. در دوران اميرالمومنين و عترت پاکشان، جوانان امروز ديده نمي شدند. شما مي بينيد که چگونه جوانان ما از حريم اسلام به قيمت جان فشاني شکوهمندانه دفاع کردند؛ ده ها هزار نفر شهيد و جانباز شدند در دوران دفاع مقدس ما. تا جايي که صولت دشمن در هم شکست. يا حتي در ماجراي رخدادهاي شگفت انگيز غرب آسيا؛ داعش به عنوان جريان گسترده و پهن پيکر، مأموريت داشت که محتواي اسلام و جامعه اسلامي را به هم بريزد. اما جوانان دين مدار ما اجازه ندادند؛ سرنوشت تاريخ را تغيير دادند و نه تنها اسلام غريب نماند، بلکه بساط خرافه، تکفير و سلطه استکبار جمع شد. در دوران فعلي جوانان و مدافعان حرم بسيار چشمگيرتر از دفاع مقدس ظاهر شدند.
نگوييم پياده روي اربعين؛ اين مجاهده و مبارزه اربعين است
همين راهپيمايي اربعين؛ ببينيد که با تمام محدوديت ها 3 ميليون جمعيت جوان کشور حرکت مي کنند به سمت کربلا. اين مجاهده اربعين است، مبارزه اربعين است؛ پس فقط نگوييم پياده روي اربعين. امروز جوانان ما بسيار دغدغه مند در حوزه دين هستند. عيب ما اين است که فضيلت ها را کمتر از معايب برجسته مي کنيم. از بيان فضائل جوانان عاجزيم به همان ميزان که دشمن در انتشار عيب ها موفق است! شما ببينيد وقتي در جلسه ي مهماني 50 نفر جوان غافل را دستگير مي کنند، چقدر فضاي رسانه اي بر اين امر دامن مي زند؛ گويي همه جوانان اينگونه هستند. ما يک تجمع ده نفره را به بحران در کشور تبديل مي کنيم. اين در حالي است که از حضور شکوهمند همين جوانان در جلسات اهل بيت، راهپيمايي اربعين و . کمتر حرف مي زنيم. اين عيب ها بايد مرتفع شود. اينجا براي ما سوال مي شود که چرا امام زمان(عج) ظهور نمي کنند و موانع اين ظهور چيست؟! بايد مطالعه کرد و ديد که دولتمردان و مسئولان کشورهاي اسلامي تا چه اندازه مناسب براي دولت موعود هستند. من مي گويم نيستند که اگر بودند تا الان امام زمان ظهور مي کرد. البته جامعه اسلامي هم عيب و نقص دارد؛ اصلا ساحت انسان گاهي دچار غفلت مي شود، اما آناني که دعوي اصلاح گري دارند، چقدر با تکاليف و مسئوليت خود آشنا هستند؟ من مي گويم بسيار کم. در واقع موانع ظهور همين افراد مسئول و دولتمردي هستند که ارزش هاي دين و . را به زعم خود تعبير و عمل مي کنند. در حالي که اگر هم طراز با ارزش ها و خواست هاي امام زمان(عج) باشند، موانع ظهور هم برطرف شود.
نقشه راه براي مديريت جامعه اسلامي قرآن و مکتب اهل بيت است
چگونه زندگي کردن مسئولان مشخص است؛ اما اينکه چرا زندگي نمي کنند معلوم نيست. نقشه راه براي مديريت جامعه اسلامي قرآن و مکتب اهل بيت است. هر فرد مسئولي در جامعه اسلامي بايد هر روز خود را به خداي خود عرضه کند تا ببيند چقدر منطبق با نقشه راه قرآني حرکت کرده است. اگر رفتار و عمل او موافق با خواسته اولياي دين باشد، ترديد نکنيد که در عصر فرج و دولت موعود هم حضور دارد. شما زماني يک مدير اسلامي، يک زمامدار و دولتمرد و وکيل و وزير اسلامي هستيد که نه به اختيار خود که به اختيار امام زمان(عج) عمل کنيد. امام زمان غايب نيست؛ ما غايبيم که محضر او را محلي براي سرپوش گذاشتن بر معايب خودمان مي بينيم. اين عيب ها بايد رفع شوند؛ اگر امام بيايد و اين عيب ها همچنان باشد؛ خود ما مسئولان اين چنيني تبديل مي شويم به تهديدي براي دولت موعود.
تبعيت از ولايت حق احتياج به ظرفيت پذيري مأموم دارد
تبعيت از ولايت حق احتياج به ظرفيت پذيري ماموم دارد. مگر مي شود وقتي در نظام اسلامي و زير سايه قانون اساسي، قسم مي خوريم، حکم مي گيريم، به حاشيه برويم و راه خود را ادامه دهيم. ما زير سايه امام زمان (عج) زندگي مي کنيم. اگر کسي باورش اين نيست، به انسانيت خيانت کرده است. نه تنها به انسانيت که به آرمان هاي همه مردم.
چه کنيم در زمان غيبت امام زمان (عج)، دچار غفلت نشويم؟
بايد براي جوانان زندگي ميزاني بر پايه دين را تعريف کرد. آنها بايد درست بفهمند و درست هم عمل کنند. نبايد دين خود و اعتقاد خود را با ميزان دادن به مقامات و صاحب منصبان تعريف کنند که اگر يک نفر از آنها سقوط کرد، عزت و اعتماد جوانان هم سقوط کند.
پير و جوان بايد ميزان عمل خود در زندگي را قرآن بدانند. طراز اولياي دين را بشناسند تا در مدار درست قرار گيرند. ضعفي که در نظام اسلامي ما هست، اين است که فرهنگ، دين و اهل بيت را درست تبيين نکرده ايم. متاسفانه خواص جامعه ما، براي دنياي خود، هيجان و احساسات جوانان را ضمانتي براي بقاي کارشان مي دانند.
جنگ با دشمن دين، حمايت از آل الله است
فلسفه ظهور همان فلسفه بعثت است
امام زمان(عج) در دوره اي از طريق نواب اربعه با مردم ارتباط داشتند؛ چيزي بالغ بر هفت دهه. پس از آن و با درگذشت چهارمين نايب ايشان به امر خدا به غيبت کبري رفتند و از نظرها دور شدند.
فلسفه ظهور همان فلسفه بعثت است؛ فلسفه عدالت و امنيت است. آنچه درباره بعثت به عنوان فلسفه حيات و زندگي و هويت ايماني مي شناسيم، در امر ظهور امام زمان (عج) فعليت مي يابد. هيچ تفاوتي بين فلسفه ظهور و فلسفه بعثت نيست.
ماجراي ديدار با امام زمان(ع) و فرار شيعيان از ايشان
ماجراي ديدار امام زمان(عج) با اهالي «حله» و کساني که با ترس از ايشان فرار کردند
بسياري از افراد، گرچه ميل باطني شان بر محبت و ولايت امامشان است ولي پس از مراجعه به درون خويش شايد به اين نتيجه برسند که مرد معرکه ي انتظار مولاي خويش نيستند.
عکس اين قضيه نيز صادق است که افرادي با اعتماد به نفسي غير قابل باور، خود را مخلِص واقعي و منتظِر حقيقي امام زمان خويش مي دانند.
شايد مطالعهي داستان جذاب و شگفت انگيز زير که در کتاب گران سنگ «العبقري الحسان في احوال مولانا صاحب امان (عج )» ذکر شده است، ما را در شناخت خويش که "چه هستيم و چه بايد باشيم" ياري نمايد.
از افرادي که محضر باهر النور مولاي زمان خويش را درک نمود؛ عالم عامل، آقاي شيخ علي حلاوي است که در دوران غيبت کبري به محضر آن حضرت (عجل الله تعالي فرجه الشريف) شرفياب گرديده است.
اين حکايت از سيد العلماء العاملين و سند الفقهاء الراشدين حجه الاسلام آقاي آقا سيد علي اکبر خوئي دامت برکاته که از جمله معاصرين و از زمره مجاورين مشهد رضوي عرش قرين است به اين صورت نقل گرديده است :
وقتي در نجف اشرف جهت انجام کاري که در نظرم بود از بازار محله سيفيه عبور مي کردم، در اثناء راه نظرم به قبه اي شبيه به مسجد افتاد که بر بالاي سردرِ آن، زيارت مختصري از حضرت صاحب امان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نوشته شده بود و بالاي آن نوشته بود: «هذا مقام صاحب امان» و مردمان آن ديار از دور و نزديک به زيارت آن مکان رفته و به ساحت قدسي باري تعالي دعا و تضرع و زاري و توسل مي جستند.
لذا از اهالي حله درباره دليل انتساب آن جايگاه به حضرت صاحب امان سوال نمودم. همگي بالإتفاق گفتند اين مکان خانه يکي از اهل علم اين شهر به نام آقا شيخ علي؛ مردي بسيار زاهد و عابد و متقي بوده است.
شيخ علي، در تمامي اوقات، منتظر ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و مشغول خطاب و عتاب با آن حضرت بوده است که اي مولاي من، اين غيبت شما از ديدگان، در اين تعدد سال ها و اعصار چه دليلي دارد؟ چه آن که تعداد مخلصين شما لااقل در همين شهر حله به بيش از هزار نفر مي رسد! پس چرا ظهور نمي فرمايي تا دنيا را پر از قسط و عدل نمائي؟!
با همين افکار و گفتار ايام مي گذراند تا آن که روزي به بياباني رفته و همين عتاب و خطاب ها را به آن بزرگوار عرض کرد. در همين حال بود که ناگهان عربي را ديد که نزد او آمده و فرمود : «جناب شيخ به چه کسي اين همه عتاب و خطاب مي کني؟»
عرض کرد خطابم به حجت وقت و امام زمان است که با اين مخلصين صميمي که تعداد آنها در اين عصر فقط در حله بيش از هزار نفر است و با وجود اين ظلم و جوري که عالم را فرا گرفته، چرا آن حضرت ظهور نمي کند؟!
مرد عرب فرمود: «اي شيخ، صاحب امان من هستم. مطلب اين چنين نيست که تو تصور مي کني. اگر تعداد اصحاب من به سيصد و سيزده نفر مي رسيد، قطعا ظاهر مي شدم. در شهر حله هم که گمان مي کني بيش از هزار نفر مخلص واقعي موجود است؛ اخلاص آنان حقيقي نيست، مگر اخلاص تو و فلان قصاب شهر».
او ادامه داد: «اگر مي خواهي حقيقت مطلب بر تو مکشوف شود، در شب جمعه مخلصين را دعوت کن و براي ايشان در صحن حياط خانه خود مجلسي برپا نموده و آن قصاب را هم دعوت کن و دو بزغاله بالاي بام خانه ات بگذار و منتظر ورود من باش تا واقع امر را به تو نشان دهم و تو را متوجه اشتباهت کنم.»
پس از اينکه اين کلام را فرمود از ديدگان آقا شيخ علي غائب شد. پس شيخ با سرور و خوشحالي تمام به حله برگشته و ماجرا را براي آن مرد قصاب تعريف نمود. سپس قرار بر اين شد که از ميان بيش از هزار نفري که مي شناختند و همگي آنان را از اخيار و ابرار و منتظران حقيقي امام غائب از انظار مي دانستند، چهل نفر را انتخاب نموده و شيخ از آنها دعوت کند تا همگي در شب جمعه به منزل او آمده و به شرف ملاقات امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مشرف شوند.
هنگام ملاقات فرا رسيد. مرد قصاب با آن چهل مخلص در صحن حياط خانه ي شيخ علي اجتماع نموده و همگي با طهارت رو به قبله مشغول ذکر و صلوات و دعا و منتظر من اليه الالتجاء ( حضرت صاحب امان ) بودند. شيخ نيز حسب الامر آن حضرت دو عدد بزغاله را بالاي پشت بام برد.
پاسي از شب گذشته بود و همه منتظر بودند. ناگهان نور عظيم درخشاني در جو هوا ظاهر گرديد که تمام آفاق را پر کرده و چند برابر از آفتاب و ماه درخشنده تر بود به سمت خانه شيخ رفته و بر بالاي پشت بام خانه شيخ قرار گرفت. زماني نگذشته بود که صدائي از پشت بام بلند شد و آن مرد قصاب را امر به رفتن به پشت بام خواند. مرد عرب فرمود: «اي شيخ، صاحب امان من هستم. مطلب اين چنين نيست که تو تصور مي کني. اگر تعداد اصحاب من به سيصد و سيزده نفر مي رسيد، قطعا ظاهر مي شدم. در شهر حله هم که گمان مي کني بيش از هزار نفر مخلص واقعي موجود است؛ اخلاص آنان حقيقي نيست».
مرد قصاب، اطاعت نموده و به بالاي پشت بام رفت و آن حضرت او را امر فرمود که يکي از آن دو بزغاله را نزديک ناودان آن بام برده سر ببرد، بنحوي که تمام خون آن از آن ناودان در ميان صحن خانه ريخته شود. قصاب به فرموده آن بزرگوار عمل نمود.
آن چهل نفر با ديدن خون هاي سرازير شده از ناودان همگي با خود گفتند قطعا حضرت سر قصاب را بريده و اين خون نيز متعلق به قصاب است. لحظاتي ديگر گذشت. ناگهان صداي ديگري از پشت بام به گوش رسيد که اين بار شيخ علي (صاحب خانه) را به پشت بام فرا مي خواند. شيخ علي نيز اطاعت امر نمود. و زماني که به پشت بام رفت، قصاب را ديد که در سلامتي کامل در محضر امام ايستاده بود!
سپس به امر حضرت، مرد قصاب بزغاله ديگر را پاي ناودان آورده و مثل همان بزغاله اول ذبح نمود. اين بار نيز خون، به حياط خانه ريخته و موجب ترديد بيشتر حاضرين گرديد. و همگي گمان کردند که آن حضرت اين بار سر شيخ علي را بريده و اين خون متعلق به شيخ است. پس با خود گفتند عن قريب است که به امر حضرت (عليه السلام) نوبت به او برسد که به پشت بام رفته و . لذا درب حياط را گشوده و همگي فرار را بر قرار ترجيح دادند.
سپس حضرت خطاب به شيخ فرمود: «هم اکنون به حياط برو و همگي را به پشت بام دعوت کن تا با من ديدار کنند.» اما وقتي شيخ به صحن حياط آمد، حتي احدي از آن چهل مرد را در خانه نديد. پس مجددا به پشت بام رفت و فرار آن جماعت را خدمت امام عرضه داشت.
حضرت فرمود: «اي شيخ، ديگر عتاب و خطاب ها را رها کن. آيا اين همان شهر حله نبود که مي گفتي بيش از هزار مخلص در آن وجود دارد؟! سرزمين ها و شهرهاي ديگر را هم به همين امر قياس کن. اين را فرمود و از نظرشان پنهان گرديد.»
مطالب را با جمله اي از عارف کامل؛ جناب شيخ رجبعلي خياط (ره) به پايان مي بريم که فرمود:«اغلب مردم اظهار مي کنند که امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) را از خويشتن نيز بيشتر دوست دارند، حال آنکه اينگونه نيست؛ زيرا اگر او را از خود بيشتر دوست داشته باشيم، بايد براي او کار کنيم؛ نه براي خود.
منابع:
عبقري الحسان . علامه علي اکبر نهاوندي
آداب انتظار عارفان. حمزه کريم خاني
ماجراي کمک امام زمان (عج) به زائر مدينه که در بين راه گمشده بود
حضرت صاحب امان (عج) با اينکه از نظر ما غايب هستند اما از احوال شيعيان آگاهند و آنان را از امدادهاي خود بهرهمند ميسازند؛ در ادامه، داستان کمک امام زمان (عج) به زائر مدينه که در بين راه گمشده بود را بخوانيد:
هوا تاريک شده بود، همهي افراد قافله نگران بودند. يکي گفت: «حالا چه کنيم؟ اگر از مدينه و مکه بازگشتيم، جواب زن و بچهاش را چه دهيم؟»، يکي ديگر گفت: ا«گر ما تند نميرفتيم، سيد احمد عقب نميماند»، ديگري گفت: «اگر سيد گرفتار راهزنهاي جاده نشده باشد، حتماً تا الان گرگهاي گرسنه حسابش را رسيدهاند.»
کاروان براي نماز صبح ايستاد؛ همگي وضو گرفتند و نماز را به جماعت خواندند، بعد از اتمام نماز، ناگهان صداي نالهاي بلند شد، چشمها به سوي صاحب ناله خيره گشت، همه تعجب کرده بودند! سيد احمد!؟ آن هم در اين موقع که کاروان چند کيلومتر از او دور شده بود! اين غير ممکن بود! اما واقعيت داشت!، همگي دور سيد حلقه زدند و از او خواستند تا شرح ماجرا را بگويد. او آرام آرام شروع به سخن نمود:
وقتي بارش برف، شديد شد من از قافله عقب ماندم. هر کاري ميکردم که اسب را تند برانم نميتوانستم. لحظه به لحظه فاصلهي من با شما بيشتر ميشد تا جايي که ديگر هيچ يک از شما را نميديدم. حيرت زده و درمانده شده بودم. وحشت سراسر وجودم را در بر گرفته بود. هيچ راهي برايم باقي نمانده بود. شروع کردم با خدا حرف زدن. به پيامبر متوسل شدم و گفتم: «آقا زائرت را نا اميد مکن»، بعد يادم آمد که اگر گم شدگان ميخواهند امام زمان را به ياري بخوانند، او را با لقب « ابا صالح » صدا بزنند. امام زمانم را صدا زدم. با او درد و دل کردم، با لقب ابا صالح اشک از گونههايم جاري ميشد. از جا برخاستم و کمي به جلو حرکت کردم. به اطراف نگاهي انداختم، ناگهان باغي در جلويم ظاهر شد. با خود گفتم: «شايد در اين باغ باغبان يا سرايداري باشد تا بتوانم شب را در آنجا پناه ببرم» با خوشحالي وارد باغ شدم، مردي را ديدم که بيل در دست گرفته بود و آرام به شاخههاي درخت ميزد، چهرهي گشاده و چشمان نافذش اضطرابم را شست، آرامشي عجيب سراسر وجودم را در بر گرفت.
سلام کرد. پرسيد: «اين جا چه ميکني؟»، بي اختيار به گريه افتادم: «ميترسيدم در اين بيابان بلايي به سرم بياييد، تو را به خدا کمکم کنيد.»، با اطمينان پاسخ داد: «اين که چارهاش آسان است. نماز شب بخوان تا راه را پيدا کني.» ابتدا فکر کردم شوخي ميکند، اما جدّيت از کلام و صورتش ميباريد. او طوري صحبت ميکرد که جاي چون و چرا باقي نميگذاشت. سجدهي خود را پهن کردم و شروع به خواندن نماز شب کردم. اصلاً احساس غربت و تنهايي نميکردم. احساس ميکردم که در جايي بهتر از خانهي خود قرار دارم.
وقتي نمازم به پايان رسيد باغبان نزديک آمد و آهسته گفت: «حالا جامعه بخوان»، شگفت زده پرسيدم: «جامعه!؟»، پاسخ داد: «زيارت جامعه، مگر نميخواستي به دوستانت برسي؟»، پوزخندي زدم و گفتم: «زيارت جامعه چه ربطي به پيدا کردن قافله دارد؟ زيارت جامعه را بايد کنار صحن و سراي امامان خواند!». به ياد فضاي روحاني اين زيارت افتادم، دلم هواي زيارت کرده بود اما فقط چند جملهي اول آن را حفظ بودم. شروع به خواندن ابتداي زيارت کردم: « السّلام عَلَيْکُم يا اَهل البَيتِ النّبوه و موضع الرسالة.»، باغبان گفت: «عليک السلام».
زيارت را ادامه دادم: «السلام علي ائمه المهدي و مصابيح الدجي.»، دوباره باغبان جواب سلامم را داد. از کارش تعجب کرده بودم اما جاي گفت و گويش نبود چرا که با گفتن هر جمله از زيارت جملهي بعد به زبانم ميآمد. زيارت جامعه با اشک و آه به پايان رسيد. باغبان جلو آمد و گفت: «حالا عاشورا را بخوان که ديگر دارد کارت درست ميشود». من زيارت عاشو را را حفظ نبودم. با خود گفتم: «حالا که توانستم زيارت جامعه را به اين بلندي بخوانم شايد بتوانم زيارت عاشورا را هم بخوانم». رو به قبله ايستادم و شروع کردم: «السلام عليک يا اباعبدالله، السلام عليک يا بن رسول الله.»، دوباره آن نيروي قبلي به سراغم آمده بود. با خواندن هر خط خط ديگر به يادم ميآمد. هنگام خواندن اين زيارت باغبان به شدت گريه ميکرد و شانههايش به شدت ميلرزيد.
زيارت عاشورا هم به پايان رسيد. باغبان افسار الاغي را بر دست گرفت و جلو آمد. رو به من کرد و گفت: « بلند شو، ميخواهم تو را به قافلهات برسانم». خندهام گرفت و گفتم: «دو تايي با يک الاغ؟ حتماً خيلي هم زود ميرسيم»، چارهاي نبود. سوار شدم. به سراغ اسب رفتيم. افسارش را کشيدم که به دنبال ما بيايد. اما اسب از جايش تکان نميخورد. دوباره تلاش کردم، اما فايدهاي نداشت. باغبان افسار اسب را از من گرفت. اسب بدون هيچ مقاومتي از جاي خود حرکت کرد. به راه خود ادامه داديم. باغبان پرسيد: «چرا نماز شب را به فراموشي سپردهايد؟ چرا زيارت جامعه را نميخوانيد؟ چرا عاشورا را ترک کردهايد؟» من سخني براي گفتن نداشتم و فقط گوش ميدادم.
با خود ميگفتم: «اهالي اين منطقه ترکي صحبت ميکنند و مذهب آنها هم مسيحي است پس چگونه اين مرد به خوبي فارسي حرف ميزند و مذهبش هم با ما يکي است.»، حسابي گيج شده بودم. لحظاتي بعد باغبان به صدا در آمد: «اين هم از دوستانت نگاه کن دارند نماز صبحشان را ميخوانند»، خداي من! چه ميديدم، چگونه ممکن بود؟! ما که هنوز راهي نيامده بوديم! باور کردني نبود اما چشمهايم درست ميديد!.با خوشحالي از الاغ پايين پريدم. سوار اسب خودم شدم. لگدي به آن زدم تا به راه بيفتد. اما اسب از جايش تکان نميخورد. باغبان جلو آمد و دستش را روي اسب گذاشت. اسب آرام به راه افتاد. در حين حرکت همهي حوادث را در ذهنم مرور کردم. آنچه در باغ گذشته بود و آنچه بيرون باغ اتفاق افتاده بود، از ذهن گذراندم.
نه، چنين چيزي باور نکردني است! غير ممکن است! چرا من از آن همه نشانه به راحتي گذشتم؟ نکند او خودش باشد؟! قلبم به تپش افتاد. هيجان وجودم را فرا گرفته بود. بدنم ميلرزيد. ترسيدم برگردم و او را نبينم. افسار اسب را کشيدم و به عقب برگشتم اما از او خبري نبود. از اسب پايين پريدم به دنبالش به اين سو آن سو دويدم اما اثري از او ديده نميشد. خودش بود. ميدانم خودش بود. من نادان بودم که او را نشناختم. حالا ديگر امام زمانم رفته بود.
درباره این سایت